م ا دو ت ا ت ی ر م اه ی. دیروز مثل قرار همیشگی رفتم برای ناهار خونه ی مادر شوهر . البته که همسر دیر کرده بود و ساعت 2 بود که رفتیم. آنا هم اونجا بود و ناهار و خوردیم اونا گفتن میریم مهمونی. البته جایی بود که من رفتنی نبودم و خیلی خوشحال شدم. اونا رفتن و من و همسر هم یکم راجع به برخی مسائل حرف زدیم بعد استراحت کردیم. بیدار شدم دیدم ساعت 5 و نیمه. همسر هم بیدار شد یه چیزی آورد خوردیم و نشستیم فیلم نگا کردیم البته که سی دی های همسری اینا قدیمه آدم رو میبره به سالهای گذشته. تا ساعت 8 فیلم نگا کردیم.

Subscribe to my blog! Interdi a toute les pouff. Please enter the sequence of characters in the field below. Mon frere et sa copine. Please enter the sequence of characters in the field below. Noemie une copine assez sympa.

Add this video to my blog. Please enter the sequence of characters in the field below.

فروش ماکت و اسباب بازی ای جی.

کاش روزی بیاد که هممون از شر رنجهایی که داریم خلاص بشیم. مرگ و اینبار خیلی خیلی نزدیکتر. فرصت های از دست رفته. روحم آروم تر و فکرهای جدید. مرگ و اینبار خیلی خیلی نزدیکتر. اینقدر زود خدا یه چشمه از تجربه مرگ رو بمن نشون داد اونم دقیقا یعد از پست قبلیم که درباره مرگ بود. دو شب بیمارستان بودم و بعد یه عمل و پلاتین گذاشتن برام راهی خونه شدم.