سرانجام مامانم رو بردیم دکتر اعصاب و یه سری آرام بخش بهش داده که دردش و قابل تحمل تر کرده. نی نی آبجی کوچیکه ۲۹ بهمن ماه متولد شد و این بار یه دختر کوچولوئه که شکر خدا سالمه و تا حالاش که دختر خوبی بوده. فک کنم حضور نی نی هم باعث شده مامانم زیاد به دردهاش فک نکنه. خدا رو سپاس می گم به خاطر اینکه شرایطمون رو از بحران بیرون آورد.

Forgot Password or Username? Deviant for 3 Years. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.

اميدي تازه براي بيماران ام اس. دلم واسه همتون تنگ شده. ولي راستش نه قصد نوشتن داشتم نه حوصله اينكه بيام اينجام. اينم به اصرار دوستان كه شاكي بودن چرا هر روز مسنجر سر مي زنم ولي اينجا نميام اومدم. بهتون توصيه مي كنم اصرار نكنيد چون فعلا همش انرژي منفي هستم اگرم بخوام بنويسم اين انرژي به شما هم منتقل ميشه. يه خورده زمان لازم دارم تا خودمو جمع و جور كنم. ان شالله كه زودي بر ميگردم و دوباره نوشته هام رو شروع مي كنم. لینک خود را اضافه کنید.

دانستن واگاه شدن ازگذشته وتجربیات دیگران نردبان رسیدن به هرانچه که بخواهی.

اگه می خوايد از مخمل بخونيد بيايد اينجا. توی اين دو روزی که از اومدنمون به اينجا می گذره ميشه گفت بيشتر داشتم خودمو به محيط تازه ای که واردش شدم عادت می دادم و کمی با خونه و خاله و شوهر خاله و دختر خاله های جديدم آشنا می شدم. خلاصه که اوضاع نه خيلی خوبه و نه خيلی بد.