حتمن بسیار رنج برده است. آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت. آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده. و کاملن محتمل است که این یاران. آنچه را که گفته است. به سخره گرفته باشند . اشعاری که با نام نویسنده ی وبلاگ درج شده زیر نظر انجمن ادبی و در وبسایت شاعران معاصر به ثبت رسیده و هرگونه حقوق آن متعلق به نویسنده ی وبلاگ است. استفاده از اشعار با ذکر نام نویسنده بلامانع است.

Thank you for placing an order on Rang De Habba! We will notify you when your order is ready to ship. org if you have any questions or wish to check the status of your order.

مرا تا قلمروی نور راهنما خواهد شد . جوى کوچک و بی قرار وجود ما تنها با پیوستن به دریای تو آرام می گیرد. اینجا حرفهای دلم رو می نویسم. کاش همنشین دل ما باشی. قلبم را از عشق و محبتت بی قرار گردان. امسال تصمیم گرفتم به تعویق انداختن کارها رو کنترل کنم. کارهایی که مدت هاست خواستم شروعشون کنم و نکردم رو شروع کنم.

زشوق دیدن یارم صبوری ها به طاق آمد. نگاهم غرق دراوشدوحالم به اشتیاق آمد. زبانم لال گشت وبرنیاورد واژه ای برلب. به پلکی روی هم بردن میان ما فراق آمد. گشودم دیدگانم را نظر کردم براین فرقت. دوباره دیدنت راآرزو کردم دراین هجرت. بگوید گرتورا بینم نبندم دیده بررویت.