خدایا دلم ابریست دعا کن تا ببارد. دم دم غروب دلم بهانه گیر شده بود,شمع را روشن کردم خاموش شد,خواستم فانوس را روشن کنم اما نفت نداشت. چشمانم پینه بسته بود بس که گریستم. ناله هایم امواج را پر کرده بود. خاک سینه ام را بسته بود تا آن را نشکنم. سرم را به طرف ضربان قلبم کشاندم. دستانم داشتند سیم های اتصال را وصل می کردند. ضربان تند تر می شد. حرکت خون روی رگ هایم فاصله ای نداشت. چشمانم مانند وقت هایی که او را می دیدم شفاف شده بود. قطره ای اشک داخل فانوس ریخت. چشمانش پر از غم بود.

لینک سایت خودتونو بذارید لطفا. سعی میکنم همیشه پیشتون بیام. مرسی از همه ی دوستان که نظر لطف به من دارن. لطفا از همه صفحات دیدن کنید. امیدوارم از وبم لذت ببرید. ظ توسط عاشق تنها نظرات . ظ توسط عاشق تنها نظرات .

House of knowledge, virtue, and wisdom. 10 November , 2014. Para pengendara motor pun istirahat sambil m.